آفاب به قلم مهتاب جهان فر
پارت یکم :
من و تو میدانیم،
که در این ظلمتِ شبگونِ همه روزهیمان،
کورسوی امیدی هم اگر هست هنوز،
همه از قلب من و چشم تو و راه میان آنهاست.
تا که جادوی نگاهت باشد،
من میان همه تاریکیها،
خود نورم هر روز...
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سلام لطفا کامل رمان
00سلام لطفا کامل رمان رابزارید داخل کانال